1 ای از رقم شبگون دیباچه مه کرده صد نامه پاکان را خط تو سیه کرده
2 چاه ذقنت کانجا جانها به حیل گنجد طرفه که هزاران دل خون گشته به چه کرده
3 جولان خیالت را چشم تو به یک غمزه اندر دل تنگ من بشکافته ره کرده
4 هر کس رخ زیبایی بیند به نظر هر سو من دیده خیانت را هر سو که نگه کرده
5 خاک در تو صوفی بیزد به کلاه خود خاک در ایشان هم تعظیم کله کرده
6 اول دل من خود را خون کرد به صد زاری وانگاه به صد زاری یاد تو چو مه کرده
7 شد پخته دل خسرو کش خام همی خواندی تو سوخته سر تا پا پر خاک سیه کرده
دیدگاهها **