دردی است درین دلم نهانی از عطار نیشابوری غزل 804

عطار نیشابوری

عطار نیشابوری

عطار نیشابوری

دردی است درین دلم نهانی

1 دردی است درین دلم نهانی کان درد مرا دوا تو دانی

2 تو مرهم درد بیدلانی دانم که مرا چنین نمانی

3 من بندهٔ بی کس ضعیفم تو یار کسان بی کسانی

4 گر مورچه‌ای در تو کوبد آنی تو که ضایعش نمانی

5 از من گنه آید و من اینم وز تو کرم آید و تو آنی

6 یارب به در که باز گردم گر تو ز در خودم برانی

7 از خواندن و راندنم چه باک است خواه این کن و خواه آن تو دانی

8 گویم «ارنی» و زار گریم ترسم ز جواب «لن ترانی»

9 پیری بشنید و جان به حق داد عطار سخن مگو که جانی

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر