کافری است از عشق دل برداشتن از عطار نیشابوری غزل 642

عطار نیشابوری

آثار عطار نیشابوری

عطار نیشابوری

کافری است از عشق دل برداشتن

1 کافری است از عشق دل برداشتن اقتدا در دین به کافر داشتن

2 در ملا تحقیق کردن آشکار در خلا دین مزور داشتن

3 از برون گفتن که شیطان گمره است وز درونش پیر و رهبر داشتن

4 چون درآید تیرباران بلا در هزیمت دامن تر داشتن

5 کار مردان چیست بیکار آمدن پس به هر دم کار دیگر داشتن

6 خاک ره بر خود نمایان ریختن خویشتن را خاک این در داشتن

7 غرقهٔ این بحر گشتن ناامید وانگهی امید گوهر داشتن

8 دست بر سر پای در گل آمدن خشت بالین، خاک بستر داشتن

9 دام تن در راه معنی سوختن مرغ جان بی‌بال و بی‌پر داشتن

10 هر سری کان از تو سر برمی‌زند از برای تیغ و خنجر داشتن

11 چون فلک خورشید را بر سر کشید کی تواند پای بر سر داشتن

12 پای بر سر نه که اینجا کافری است سر برای تاج و افسر داشتن

13 همچو عطار این سگ درنده را زهر دادن یا مسخر داشتن

عکس نوشته
کامنت
comment