-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آن سرو ناز کز چمن جان دمیده است شاخ گلی بصورت او کس ندیده است
2 آن نوغزال با من مجنون انیس بود اکنون چه دیده است که از من رمیده است
3 با کس نگفته ام غم عشقش مگر صبا بوی محبت از نفس من شنده است
4 تلخ است در مذاق دلش آب زندگی لب تشنه یی که زهر جدایی چشیده است
5 آسوده دل فریب کمان ابرویان خورد ما زخم خورده ایم و دل ما رمیده است
6 طوفان فتنه فلک آبیست زیر کاه ایمن مشو که بحر فلک آرمیده است
7 اهلی ز دامنش نکشد خار فتنه دست هرچند دامن از همه عالم کشیده است