- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بشکافت غم این جان جگرخواره ما را یا رب، چه وبال آمده سیاره ما را
2 رفتند رفیقان دل صد پاره ببردند کردند رها دامن صد پاره ما را
3 گر همره ایشان روی، ای باد، در آن راه زنهار بجویی دل آواره ما را
4 شبها به دل از سوز جگر می کشدم آه آه ار خبرستی بت عیاره ما را
5 روزی نکند یاد که شبهای جدایی چون می گذرد عاشق بیچاره ما را
6 بوی جگر سوخته بگرفت همه کوی آتش بزن این کلبه خونخواره ما را
7 دیدند سر شکم همه همسایه و گفتند این سیل عجب گر نبرد خانه ما را
8 جز خسته و افگار نخواهد دل خسرو خویی ست بدین بخت ستمگاره ما را