-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 شهریست معمور و در او از هر طرف مهپارهای مسکین دلم صدپاره و در دست هر مه پارهای
2 اشکال هرکس را ببین کاندر میان آن همه دارد هوای کشتنم ناوکزنی خونخوارهای
3 هرکس که با او میکند دعوی ز حسن و دلبری باید ز سروش قامتی، وز برگ گل رخسارهای
4 زین سان که ماه عارضش شد آفتاب دیگران هرگز به بخت ما نشد طالع چنین سیارهای
5 صد چاک گشته سینهام از کاو کاو عشق تو مسکین دل ریشم در او چون طفل در گهوارهای
6 چون وعده وصلی دهد، رخ پوشد و پنهان شود جز جانسپاری چون کند خسرو به هر نظارهای