تا ترا برگ ما نخواهد از خواجوی کرمانی غزل 414

خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

تا ترا برگ ما نخواهد بود

1 تا ترا برگ ما نخواهد بود کار ما را نوا نخواهد بود

2 از دهانت چنین که می‌بینیم کام جانم روا نخواهد بود

3 چین زلف ترا اگر بمثل مشک خوانم خطا نخواهد بود

4 سر پیوند آرزومندان خواهدت بود یا نخواهد بود

5 می صافی بده که صوفی را هسچ بی می صفا نخواهد بود

6 آنکه بیگانه دارد از خویشم با کسی آشنا نخواهد بود

7 چند را نیم اشک در عقبش کالتفاتش بما نخواهد بود

8 سخن یار اگر بود دشنام ورد ما جز دعا نخواهد بود

9 ماجرائی که اشک می‌راند به از آن ماجرا نخواهد بود

10 خیز خواجو که هیچ سلطانرا غم کار گدا نخواهد بود

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر