به کام ما بود عالم از شاه نعمت‌الله ولی غزل 561

شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی

به کام ما بود عالم اگر او یار ما باشد

1 به کام ما بود عالم اگر او یار ما باشد چنین دولت نمی دانم در این عالم که را باشد

2 در خلوتسرای او بهشت جاودان ماست چه خوش ذوقی که رندان را در این خلوتسرا باشد

3 خراباتست و ما سرمست و ساقی جام می بر دست ز می توبه در این حالت به نزد ما خطا باشد

4 بیا و دُردی دردش به دست دردمندان ده که دُرد درد او ما را به از صاف دوا باشد

5 به تیغ عشق اگر کشته شوی چون ما غنیمت دان که جانت زندهٔ جاوید و جانان خونبها باشد

6 ز نور آفتاب او همه عالم منور شد نمی بینیم یک ذره که بی نور خدا باشد

7 به جان سید عالم که بنده بندهٔ جانیست از آن شد هرکه می بینی گدای این گدا باشد

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر