-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 وفات به بود آنرا که در وفای تو نبود که مبتلا بود آنکس که مبتلای تو نبود
2 چو خاک میشوم آن به که خاکپای تو باشم که خاک بر سر آنکس که خاک پای تو نبود
3 اسیر بند شود هر که بندهٔ تو نگردد جفای خویش کشد هر که آشنای تو نبود
4 ز دیده دست بشویم اگر نه روی تو بیند ز سر طمع ببرم گر درو هوای تو نبود
5 بر آتش افکنم آندل که در غم تو نسوزد بباد بر دهم آن جان که از برای تو نبود
6 بجز ثنای تو نبود همیشه ورد زبانم که حرز بازوی جانم به جز دعای تو نبود
7 بود بجای منت صد هزار دوست ولیکن بدوستی که مرا هیچکس بجای تو نبود
8 دلم وفای تو ورزد چرا که هیچ نیرزد دلی که بستهٔ گیسوی دلگشای تو نبود
9 گدای کوی تو بودن ز ملک روی زمین به که سلطنت نکند هر که او گدای تو نبود
10 چو سر ز خاک برآرند هرکس بامیدی امید اهل مودت به جز لقای تو نبود
11 ترا به چشم تو بینم چرا که دیدهٔ خواجو سزای دیدن روی طرب فزای تو نبود