-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 به خود دم تا فرو بردم، سخن شد به دل تا گریه دزدیدم، چمن شد
2 ز ترک کام، گردد کام حاصل ز خاموشی توان صاحب سخن شد
3 ز پس آیینه سانم آشنا رو بهر خلوت که رفتم، انجمن شد
4 در صد حرف، برمن بسته گردید خموشی تا مرا قفل دهن شد
5 ترقی، از سفر، در گردباد است تنزل کار گرداب از وطن شد
6 چنان واعظ اسیر قید هستی است که نتواند دمی از خویشتن شد