بر ما سخن سرد عزیزان نه از واعظ قزوینی غزل 336

واعظ قزوینی

آثار واعظ قزوینی

واعظ قزوینی

بر ما سخن سرد عزیزان نه گران بود

1 بر ما سخن سرد عزیزان نه گران بود کان بر دل ما، چون نفس شیشه گران بود

2 دشنام به جان منت، ازین منفعلم من کآزار منش، باعث تصدیع زبان بود

3 دیگر نتواند بلب آورد فغانم یاد خوش آن روز، که درد تو جوان بود

4 از عمر چه دیدیم، بجز فوت جوانی زیبا گل این باغ، همین رنگ خزان بود

5 ز آن عمر رسانید مرا زود به پیری کاین ابلق سرکش ز نفس گرم عنان بود

6 از گلشن ایام، ز دم سردی پیری در دست ز آیینه مرا برگ خزان بود

7 واعظ نه عبث جان ببها داد سخن را هر معنی آن جوهری ارزنده به جان بود

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر