-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آندم که نه شمع و نه لگن بود شمع دل من زبانه زن بود
2 واندم که نه جان و نه بدن بود دل فتنه یار سیمتن بود
3 در آینه روی یار جستم خود آینه روی یار من بود
4 دل در پی او فتاد و او را خود در دل تنگ من وطن بود
5 موج افکن قلزم حقیقی هم گوهر و هم گهر شکن بود
6 دی بر در دیر درد نوشان آشوب خروش مرد و زن بود
7 دیدم بت خویش را که سرمست در دیر حریف برهمن بود
8 هر بت که مغانش سجده کردند چون نیک بدیدم آن شمن بود
9 پروانهٔ روی خویشتن شد آن فتنه که شمع انجمن بود
10 چون پرده ز روی خویش برداشت خود پردهٔ روی خویشتن بود
11 خواجو بزبان او سخن گفت هیهات چه جای این سخن بود