-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 خوش بود فرش تن نور دیده خوش بود مرغ جان بپریده
2 جان نادیده خسیس شده جان دیده رسیده در دیده
3 جان زرین و جان سنگین را چون کلوخ از برنج بگزیده
4 سر کاغذ گشاده دست اجل نقد در کاغذ است پیچیده
5 خمره پرعسل سرش بسته پشت و پهلوش را تو لیسیده
6 خمره را بر زمین زن و بشکن دیده نبود چنانک بشنیده
7 شمس تبریز بشکند خم را که ز نامش فلک بلرزیده