بود از جلال الدین محمد مولوی مثنوی معنوی 142

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

بود گبری در زمان بایزید

1 بود گبری در زمان بایزید گفت او را یک مسلمان سعید

2 که چه باشد گر تو اسلام آوری تا بیابی صد نجات و سروری

3 گفت این ایمان اگر هست ای مرید آنک دارد شیخ عالم بایزید

4 من ندارم طاقت آن تاب آن که آن فزون آمد ز کوششهای جان

5 گرچه در ایمان و دین ناموقنم لیک در ایمان او بس مؤمنم

6 دارم ایمان که آن ز جمله برترست بس لطیف و با فروغ و با فرست

7 مؤمن ایمان اویم در نهان گرچه مهرم هست محکم بر دهان

8 باز ایمان خود گر ایمان شماست نه بدان میلستم و نه مشتهاست

9 آنک صد میلش سوی ایمان بود چون شما را دید آن فاتر شود

10 زانک نامی بیند و معنیش نی چون بیابان را مفازه گفتنی

11 عشق او ز آورد ایمان بفسرد چون به ایمان شما او بنگرد

عکس نوشته
کامنت
comment