1 بود و نابود در نمی گنجد مایه و سود در نمی گنجد
2 ای که گوئی مرا وجودی داد خوش بر وجود در نمی گنجد
3 آتش عشق عود دل را سوخت بعد ازاین عود در نمی گنجد
4 ساقی اینجا کجا و مطرب کو ساغر و رود در نمی گنجد
5 چندگوئی که خوش همی سوزم آتش و دود در نمی گنجد
1 می زخم عشق می نوشیم ما خلعتی از عشق می پوشیم ما
2 در طریق عاشقی چون عاشقان مدتی شد تا که می کوشیم ما
1 همه عالم تو را و او ما را طلب او کن و بجو ما را
2 سر زلفش به دست ما افتاد می نمایند مو به مو ما را
1 فقر ما خوشتر ز ملک پادشا ما و درویشی و درویشی ما
2 فقر سلطانی است ، سلطانی است فقر پادشه درویش و درویش پادشا