مرا که دوش زِیادت زیاده از خیالی بخارایی غزل 237

خیالی بخارایی

آثار خیالی بخارایی

خیالی بخارایی

مرا که دوش زِیادت زیاده دردی بود

1 مرا که دوش زِیادت زیاده دردی بود غمی نبود چو مقصود یاد کردی بود

2 دلِ چو آهنت از آه و ناله نرم نشد چرا که اینهمه پیش تو گرم و سردی بود

3 مرا هوای تو روزی وزید اندر سر که حسنت از چمن عارض تو وَردی بود

4 گهی که عشق به کویت صلا طلب خیزد ز راه صدق به هر گرد روی مردی بود

5 هنوز از گل رویت نداشت وجهی حُسن که وجه عاشق درویش روی زردی بود

6 همین بس است به حشر آب رو خیالی را که گِرد کوی تو افتاده همچو گردی بود

عکس نوشته
کامنت
comment