مایه خوبی غم بیچارگان از اهلی شیرازی غزل 566

اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

مایه خوبی غم بیچارگان خوردن بود

1 مایه خوبی غم بیچارگان خوردن بود خوبی خورشید هم از ذره پروردن بود

2 ایکه عاشق میشوی از خون دل خوردن منال عشق ورزیدن بخوبان خون دل خوردن بود

3 عاشقی هرچند افروزد چراغ دل چو شمع اولش سوز و گداز و آخرش مردن بود

4 ای خوش آن جنگی که افتد در میان دوستان آخر از صلح و صفاشان دست در گردن بود

5 نیستش پروای کس آنشوخ و کس را دل نماند وای اگر آن بیوفا در قصد دل بردن بود

6 یار اگر افزون ز خورشیدست ما از ذره کم با ضعیفان خشم و بدمهری ستم کردن بود

7 گر چو شمعت عشق سوزد اهلی از مردن به است سوختن دلگرمی و مردن دل افسردن بود

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر