-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گمان مبر که در آفاق اهل حسن کمند ولیک پیش وجود تو جمله کالعدمند
2 صبوحیان سحرخیز کنج خلوت عشق چه غم خورند چو شادی خوران جام جمند
3 چو گنج عشق تو دارند در خرابهٔ دل نه مفلسند ولی منعمان بی درمند
4 چو قامت تو ببینند کوس عشق زنند پریرخان که بعالم بدلبری علمند
5 بقصد مرغ دل خستگان میفکن دام که طائران هوایت کبوتر حرمند
6 بتیغ هجر زدن عاشقان مسکین را روا مدار که مجروح ضربت ستمند
7 چو آهوان پلنگ افکن ترا بینند اگر بصید روی از تو وحشیان نرمند
8 دمی ندیم اسیران قید محنت باش ببین که سوختگان غم تو در چه دمند
9 خلاف حکم تو خواجو کجا تواند کرد که بیدلان همه محکوم و دلبران حکمند