مرا دردیست اندر دل که از امیرخسرو دهلوی غزل 3

امیرخسرو دهلوی

آثار امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

مرا دردیست اندر دل که درمان نیستش یارا

1 مرا دردیست اندر دل که درمان نیستش یارا من و دردت، چو تو درمان نمی خواهی دل ما را

2 منم امروز، و صحرایی و آب ناخوش از دیده چو مجنون آب خوش هرگز ندادی وحش صحرا را

3 شبت خوش باد و خواب مستیت سلطان و من هم خوش شبی گر چه نیاری یاد بیداران شبها را

4 ز عشق ننهد کس که بهر غرقه کردن عیب نتوان کرد دریا را

5 بمیرند و برون ندهند مشتاقان دم حسرت کله ناگه مبادا کج شود آن سرو بالا را

6 به نومیدی به سر شد روزگار من که یک روزی عنان گیری نکرد امید، هم عمر روان ما را

7 مزن لاف صبوری خسروا در عشق کاین صرصر به رقص آرد چو نفخ صور، کوه پای بر جا را

عکس نوشته
کامنت
comment