- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مرا دردیست اندر دل که درمان نیستش یارا من و دردت، چو تو درمان نمی خواهی دل ما را
2 منم امروز، و صحرایی و آب ناخوش از دیده چو مجنون آب خوش هرگز ندادی وحش صحرا را
3 شبت خوش باد و خواب مستیت سلطان و من هم خوش شبی گر چه نیاری یاد بیداران شبها را
4 ز عشق ننهد کس که بهر غرقه کردن عیب نتوان کرد دریا را
5 بمیرند و برون ندهند مشتاقان دم حسرت کله ناگه مبادا کج شود آن سرو بالا را
6 به نومیدی به سر شد روزگار من که یک روزی عنان گیری نکرد امید، هم عمر روان ما را
7 مزن لاف صبوری خسروا در عشق کاین صرصر به رقص آرد چو نفخ صور، کوه پای بر جا را