میرود فکر جهانم، که ز کار از واعظ قزوینی غزل 268

واعظ قزوینی

آثار واعظ قزوینی

واعظ قزوینی

میرود فکر جهانم، که ز کار اندازد

1 میرود فکر جهانم، که ز کار اندازد مگر این بار ز دوشم غم یار اندازد

2 دل که بی عشق شد، از رحمت حق دور شود مرده را موجه دریا، بکنار اندازد

3 نتوانم نفسی زنده بمانم بی او اگر آن شعله بدورم چو شرار اندازد

4 کار خورشید جهانتاب کند با شبنم بر سر آن سایه که نخل قد یار اندازد

5 نیست آسایش تن، در سفر رفتن دل عشق را قافله یی نیست که بار اندازد

6 دل سیه مست جوانی شده واعظ، شاید صبح پیریش ازین می بخمار اندازد!

عکس نوشته
کامنت
comment