-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 می ده که بی غبار غمی از جهان روم آلوده دل مباد کزین خاکدان روم
2 خلق جهان بگریه من خنده گر زنند طوفان شود ز گریه گهی کز جهان روم
3 تا زنده ام چو شمع ندانند قدر من قدر من آنگه است که من از میان روم
4 تا دل ز من ربود سگ آستان او هرگز دلم نداد کز آن آستان روم
5 آن آفتاب حسن کجا سر نهد بمن گر زیر پا نهم سر و بر آسمان روم
6 گشتم غبار ره که به شبگیر تا صبا شبها بکوی دوست ز دشمن نهان روم
7 اهلی اگر بباغ جنان ساقیم نه اوست دوزخ از آن به ام که بباغ جنان روم