1 با تو در سینه جان نمیگنجد تو درونی از آن نمیگنجد
2 ناتوانم ز عشق و هیچ علاج در دل ناتوان نمیگنجد
3 تنگ دارد دل مرا که در او جز تو کس، ای جوان، نمیگنجد
4 آنچنانی نشسته اندر دل که نفس هم در آن نمیگنجد
5 مینگنجی تو در میانهٔ جان لیک جان در میان نمیگنجد
6 غم تو آشکار خواهم کرد چه کنم، در نهان نمیگنجد
7 عشق در سر فتاد و عقل برفت کاین دو در یک مکان نمیگنجد
8 تا که خسرو زبان گشاد از تو سخنش در جهان نمیگنجد