1 بر پشت من از زمانه تو میآید وز من همه کار نانکو میآید
2 جان عزم رحیل کرد و گفتم بمرو گفتا چه کنم خانه فرومیآید
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 از هر چه بجز می است کوتاهی به می هم ز کف بتان خرگاهی به
2 مستی و قلندری و گمراهی به یک جرعه می ز ماه تا ماهی به
1 قانع به یک استخوان چو کرکس بودن به ز آن که طفیل خوان ناکس بودن
2 با نان جوین خویش حقا که به است کالوده و پالوده هر خس بودن
1 یک جرعهٔ می ز ملک کاووس به است از تخت قباد و ملکت طوس به است
2 هر ناله که رندی به سحرگاه زند از طاعت زاهدان سالوس به است
1 هر راز که اندر دل دانا باشد باید که نهفتهتر ز عنقا باشد
2 کاندر صدف از نهفتگی گردد در آن قطره که راز دل دریا باشد
1 دنیا دیدی و هرچه دیدی هیچ است، و آن نیز که گفتی و شنیدی هیچ است،
2 سرتاسرِ آفاق دویدی هیچ است، و آن نیز که در خانه خزیدی هیچ است.
1 تا کی غم آن خورم که دارم یا نه وین عمر به خوشدلی گذارم یا نه
2 پرکن قدح باده که معلومم نیست کاین دم که فرو برم برآرم یا نه
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به