- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 به عقل در ره عشق تو خانه نتوان ساخت که هرچه عقل بنا کرد عشق ویران ساخت
2 فرشته بر دل جمع منش حسد بودی رخت به زلف پریشان مرا پریشان ساخت
3 بدست فتنه گریبان من از آن شوخست که اشک لعل مرا تکمه گریبان ساخت
4 عزیز من به سهی قامتان یوسف رخ نظر مکن که مرا خوار عشق ایشان ساخت
5 چو کبک مست مرو غافلانه ره اهلی که دام حادثه صیاد فتنه پنهان ساخت
6 کی آدمی به وصل پری راه می برد دیوانه است هر که طلبکار آن پری است
7 ای آب خضر ظلمت اهلی ز بخت اوست ورنی فروغ روی تو خورشید خاوری است