در از جلال الدین محمد مولوی مثنوی معنوی 62

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

در خبر آمد که خال مؤمنان

1 در خبر آمد که خال مؤمنان خفته بد در قصر بر بستر ستان

2 قصر را از اندرون در بسته بود کز زیارتهای مردم خسته بود

3 ناگهان مردی ورا بیدار کرد چشم چون بگشاد پنهان گشت مرد

4 گفت اندر قصر کس را ره نبود کیست کین گستاخی و جرات نمود

5 گرد برگشت و طلب کرد آن زمان تا بیاید زان نهان گشته نشان

6 او پس در مدبری را دید کو در پس پرده نهان می‌کرد رو

7 گفت هی تو کیستی نام تو چیست گفت نامم فاش ابلیس شقیست

8 گفت بیدارم چرا کردی بجد راست گو با من مگو بر عکس و ضد

عکس نوشته
کامنت
comment