آمد آن عیسی نفس کز عشوه از اهلی شیرازی غزل 721

اهلی شیرازی

آثار اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

آمد آن عیسی نفس کز عشوه و نازم کشد

1 آمد آن عیسی نفس کز عشوه و نازم کشد زنده ام سازد به مهر و از جفا بازم کشد

2 روز وصل آمد ولی ترسم که در روز چنین طالع ناسازگار و بخت ناسازم کشد

3 گو: بدارم بر کش و بر بستر هجرم مکش کشتنی گر کشته ام باری سرافرازم کشد

4 مادر دهرم چه می پرورد عمری در کنار؟ کانچنین در خاک و خون آنترک طنازم کشد

5 همچو اهلی دارم از راز غمش گنجی نهان گر کشد عشق آخر از افشای اینرازم کشد

عکس نوشته
کامنت
comment