- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 از در من دوش کان نگار در آمد شاخ تمنای من به بار در آمد
2 برگ حیاتم نمانده بود که ناگه باغ خزان دیده را بهار در آمد
3 آنچه خرابی گذشت، وه به دهی گوی مست و خوی آلوده و سوار در آمد
4 کلبه تاریک یافت روشنی، ای دل کز در من آفتاب وار در آمد
5 دیده که بیمار بود در ته پایش پیشگه پای او به کار در آمد
6 بر سر عقلم جرعه جامش سیل به بنیاد اختیار در آمد
7 مردن خسرو فسوس نیست درین ره کار زوی سینه در کنار در آمد