آمد آن خواجه از جلال الدین محمد مولوی غزل 1292

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

آمد آن خواجه سیماترش

1 آمد آن خواجه سیماترش وان شکرش گشته چو سرکا ترش

2 با همگان روترش است ای عجب یا که به بیرون خوش و با ما ترش

3 از کرم خواجه روا نیست این با همه خوش با من تنها ترش

4 زین بگذشتیم دریغست و حیف آن رخ خوش طلعت زیبا ترش

5 ای ز تو خندان شده هر جا حزین وی ز تو شیرین شده هر جا ترش

6 شاد زمانی که نهان زیر لب یار همی‌خندد و لالا ترش

7 گر ترشی این دم شرطی بنه که نبود روی تو فردا ترش

8 بهر خدا قاعده نو منه هیچ بود قاعده حلوا ترش

9 این ترشی در چه و زندان بود دید کسی باغ و تماشا ترش

10 یوسف خوبان چو به زندان بماند هیچ نگشت آن گل رعنا ترش

11 تا به سخن آمد دیوار و در کز چه نه‌ای ای شه و مولا ترش

12 گفت اگر غرقه سرکا شوم کی هلدم رحمت بالا ترش

13 می‌دهم عشق و ندیمی کند غرقه شود در می و صهبا ترش

14 دست فشان روح رود مست تا میمنه که نیست بدان جا ترش

15 بس کن و در شهد و شکر غوطه خور کت نهلد فضل موفا ترش

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر