1 بدان رسید که بر ما بزنده بودن ما خدای وار همی منتی نهد هر خس
1 ساقی بآبگینه بغداد در فکند یاقوت رنگ باده خوشخوار مشکبو
2 گویی که پیش عاشق، معشوق مهربانش بگریست، اوفتاد برخسارش اشگ او
1 عسکری شکر بود تو گو بیا می شکرم ای نموده ترش روی ار جا بد این شوخی ترا
2 از که آمختی نهادن شعرهائی شوخ چم گر برستی شاعران هرگز نبودی آشنا
1 چو مشک بویا لیکنش نافه بوده ز غژب چو شیر صافی، پستانش بوده از پاشنگ