آمدش از جلال الدین محمد مولوی مثنوی معنوی 218

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

آمدش پیغام از دولت که رو

1 آمدش پیغام از دولت که رو تو ز منع این ظفر غمگین مشو

2 کاندرین خواری نقدت فتحهاست نک فلان قلعه فلان بقعه تراست

3 بنگر آخر چونک واگردید تفت بر قریظه و بر نضیر از وی چه رفت

4 قلعه‌ها هم گرد آن دو بقعه‌ها شد مسلم وز غنایم نفعها

5 ور نباشد آن تو بنگر کین فریق پر غم و رنجند و مفتون و عشیق

6 زهر خواری را چو شکر می‌خورند خار غمها را چو اشتر می‌چرند

7 بهر عین غم نه از بهر فرج این تسافل پیش ایشان چون درج

8 آنچنان شادند اندر قعر چاه که همی‌ترسند از تخت و کلاه

9 هر کجا دلبر بود خود همنشین فوق گردونست نه زیر زمین

عکس نوشته
کامنت
comment