مرا سودای تو جان می بسوزد از عطار نیشابوری غزل 231

عطار نیشابوری

آثار عطار نیشابوری

عطار نیشابوری

مرا سودای تو جان می بسوزد

1 مرا سودای تو جان می بسوزد چو شمعی زار و گریان می‌بسوزد

2 غمت چندان که دوزخ سوخت عمری به یک ساعت دو چندان می‌بسوزد

3 فکندی آتشم در جان و رفتی دلم زین درد بر جان می‌بسوزد

4 رخ تو آتشی دارد که هر دم چو عودم بر سر آن می‌بسوزد

5 چو شمعم سر از آن آتش گرفته است که از سر تا به پایان می‌بسوزد

6 مکن، دادیم ده کین نیم جانم ز بیدادی هجران می‌بسوزد

7 بترس از تیر آه آتشینم که از گرمیش پیکان می‌بسوزد

8 من حیران ز عشقت برنگردم گرم گردون حیران می بسوزد

9 دم گردون خورد آن کس که هرشب به دم گردون گردان می‌بسوزد

10 چو در کار تو عاجز گشت عطار قلم بشکست و دیوان می‌بسوزد

عکس نوشته
کامنت
comment