- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مرا سودای تو جان می بسوزد چو شمعی زار و گریان میبسوزد
2 غمت چندان که دوزخ سوخت عمری به یک ساعت دو چندان میبسوزد
3 فکندی آتشم در جان و رفتی دلم زین درد بر جان میبسوزد
4 رخ تو آتشی دارد که هر دم چو عودم بر سر آن میبسوزد
5 چو شمعم سر از آن آتش گرفته است که از سر تا به پایان میبسوزد
6 مکن، دادیم ده کین نیم جانم ز بیدادی هجران میبسوزد
7 بترس از تیر آه آتشینم که از گرمیش پیکان میبسوزد
8 من حیران ز عشقت برنگردم گرم گردون حیران می بسوزد
9 دم گردون خورد آن کس که هرشب به دم گردون گردان میبسوزد
10 چو در کار تو عاجز گشت عطار قلم بشکست و دیوان میبسوزد