1 آدمی را ز پیری افزاید هر زمان در بنای عمر خَلَل
2 لیک در وی جوان شود دو صفت حرص بر جمع مال و طول اَمَل
1 ضعف پیری قوت طبعم شکست راه فکرت بر ضمیر من ببست
2 در دلم فهم سخندانی نماند بر لبم حرف سخنرانی نماند
1 چون سلامان را شد اسباب جمال از بلاغت جمع در حد کمال
2 سرو نازش تازگی را سر گرفت باغ لطفش رونق دیگر گرفت
1 شاه چون دایه گرفت ابسال را شاه چون دایه گرفت ابسال را
2 آورد در دامن احسان خویش پرورد از رشحه پستان خویش