- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مگر غنچه ز روی یار من شرمنده میآید؟ که با چندان نکورویی نقاب افگنده میآید
2 نگار من که دی گیسوکشان رفتهست در بستان کنار لاله را اینک به مشک آگنده میآید
3 مبارک روی جانان دید خواهم عاقبت روزی مبارک روی جانان دید خواهم عاقبت روزی
4 من امروز از طریق اشک خونآلود خود دیدم که بنیاد دل پرخون من برکنده میآید
5 به عاقل عشق ندهد جان، ز مرده کس نریزد خون همه پیکان خوبان بر درون زنده میآید
6 الا، ای ابر نوروزی، اگر عاشق نهای بر کس مکن بیموجبی گریه که گل را خنده میآید
7 نگویی آخر، ای بلبل، که گل با سیم تو بر تو چرا در بزم سلطان با لباس ژنده میآید؟
8 خجسته آفتاب در شرف سلطان جلالالدین کزو هردم جهان را طالع فرخنده میآید