ایرجا سر بدرآور که از شهریار گزیدهٔ غزلیات 20

ایرجا سر بدرآور که امیر آمده است

1 ایرجا سر بدرآور که امیر آمده است چه امیری که به عشق تو اسیر آمده است

2 چون فرستاده سیمرغ به سهراب دلیر نوشداروست ولی حیف که دیر آمده است

3 گوئی از چشم نظرباز تو بی پروانیست چون غزالی به سر کشته شیر آمده است

4 خیز غوغای بهارست که پروانه شویم غنچه شوخ پر از شکر و شیر آمده است

5 روح من نیز به دنبال تو گیرد پرواز دگر از صحبت این دلشده سیر آمده است

6 سر برآور ز دل خاک و ببین نسل جوان که مریدانه به پابوسی پیر آمده است

7 دیر اگر آمده شیر آمده عذرش بپذیر که دل از چشم سیه عذرپذیر آمده است

8 گنه از دور زمان است که از چنبر او آدمی را نه گریز و نه گزیر آمده است

9 گوش کن ناله این نی که چو لالای نسیم اشکریزان به نوای بم و زیر آمده است

10 طبع من بلبل گلزار صفا بود و صفی که چو مرغان بهشتی به صفیر آمده است

11 مکتب عشق به شاگرد قدیمت بسپار شهریاری که درین شیوه شهیر آمده است

عکس نوشته
کامنت
comment