جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

جلال الدین محمد مولوی(مولانا)
جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

بی‌نهایت از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) مثنوی معنوی 101

مثنوی معنوی 101 ام از 6329 دفتر ششم

بی‌نهایت آمد این خوش سرگذشت

1 بی‌نهایت آمد این خوش سرگذشت چون غریب از گور خواجه باز گشت

2 پای مردش سوی خانهٔ خویش برد مهر صد دینار را فا او سپرد

3 لوتش آورد و حکایت‌هاش گفت کز امید اندر دلش صد گل شکفت

4 آنچ بعد العسر یسر او دیده بود با غریب از قصهٔ آن لب گشود

5 نیم‌شب بگذشت و افسانه کنان خوابشان انداخت تا مرعای جان

6 دید پامرد آن همایون خواجه را اندر آن شب خواب بر صدر سرا

7 خواجه گفت ای پای‌مرد با نمک آنچ گفتی من شنیدم یک به یک

8 لیک پاسخ دادنم فرمان نبود بی‌اشارت لب نیارستم گشود

9 ما چو واقف گشته‌ایم از چون و چند مهر با لب‌های ما بنهاده‌اند

10 تا نگردد رازهای غیب فاش تا نگردد منهدم عیش و معاش

11 تا ندرد پردهٔ غفلت تمام تا نماند دیگ محنت نیم‌خام

12 ما همه گوشیم کر شد نقش گوش ما همه نطقیم لیکن لب خموش

13 هر چه ما دادیم دیدیم این زمان این جهان پرده‌ست و عینست آن جهان

14 روز کشتن روز پنهان کردنست تخم در خاکی پریشان کردنست

15 وقت بدرودن گه منجل زدن روز پاداش آمد و پیدا شدن

عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر بی‌نهایت آمد این خوش سرگذشت

شاعر شعر بی‌نهایت آمد این خوش سرگذشت چه کسی است ؟

شاعر شعر بی‌نهایت آمد این خوش سرگذشت جلال الدین محمد مولوی(مولانا) می باشد.

شعر بی‌نهایت آمد این خوش سرگذشت در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 7 سروده شده است.

قالب شعر بی‌نهایت آمد این خوش سرگذشت چیست ؟

قالب شعر بی‌نهایت آمد این خوش سرگذشت مثنوی معنوی است

مضمون اصلی شعر بی‌نهایت آمد این خوش سرگذشت چیست؟

این شعر در دسته‌بندی شعر شاد, شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عارفانه, عاشقانه, غمگین, مرگ, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن شعر شاد, شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عارفانه, عاشقانه, غمگین, مرگ, می‌نوشی است.
بنر