-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ناچار اگر دمی ز سر کوی او روم جویم بهانه یی که دگر سوی اوروم
2 یا رب شکسته پای کنم در مقام صبر تا کی زمان بسر کوی اوروم
3 دل برد آن پریوش و هر جارود مرا آتش بدل در افتد و بر بوی اوروم
4 بی او شدم بگلشن و عمری گذشت از آن شرم آیدم هنوز که با روی اوروم
5 اهلی چنین که دل بسنگ یار بسته شد مشکل دلم دهد که ز پهلوی اوروم
6 ای پیک صبا سینه چو چاکست در آخوش با دل خبری گو که من از ببخبرانم
7 اهلی نظرم بر قد آن سرو بلندست هر چند فقیرم نه ز کوته نظرانم