-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 در عشق تو یک کار مرا ساز و نسق نیست خون میخورم از غصه و سامان نطق نیست
2 آمد بفذلک ز غمت دفتر عمرم گر ما بقئی هست به جز یک دو ورق نیست
3 چشمم مه رخسار تو را باز مبیناد گردر شب هجران تو چشمم چوشفق نیست
4 در مملکت درد، نشان می ندهد کس یک کار که ازعشق تو بی ساز و نسق نیست
5 خلق از تو، چو نیلوفر تا حلق درآبند وز شرم تو را بر گل رخسار عرق نیست
6 ما نیز رضای تو گزیدیم، چو کس را بر هرچه هوای تو کند، زهره دق نیست
7 کی دید اثیر از تو وفا، خاصه که امروز در قالب عالم ز وفا هیچ رمق نیست