در تو، ای دوست به خون از امیرخسرو دهلوی غزل 1917

امیرخسرو دهلوی

آثار امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

در تو، ای دوست به خون ریختنم داری رای

1 در تو، ای دوست به خون ریختنم داری رای تو همین روی نما، تیغ خود از خون پالای

2 تن من موی شده، غم نیز گرهی شد در وی ناوک غمزه زن و آن گره از مو بگشای

3 می کنم هر نفسی ناله ز دم دادن تو کاستخوان تهیم در دم سردت چون نای

4 در پیت رفت دل سوخته و داغ بماند خستگی چون برود داغ بماند بر جای

5 وای کردم که مگر غم ز دلم برخیزد گر دل این است ازو هیچ نخیزد جز وای

6 دل درین بود که ناگاه بدیدم رخ دوست باز دیوانه شد این عقل نصیحت فرسای

7 عشق می گفت که خسرو، تو مرا می دانی چون امان یافته ای پیش دلیری منمای

عکس نوشته
کامنت
comment