به این سامان چه ساز عیش از واعظ قزوینی غزل 515

واعظ قزوینی

آثار واعظ قزوینی

واعظ قزوینی

به این سامان چه ساز عیش دیگر می‌توان کردن؟

1 به این سامان چه ساز عیش دیگر می‌توان کردن؟ که باید دستگردان خنده را از زعفران کردن!

2 ز ما با این عصا و پشت خم، دیگر چه کار آید؟ به این تیر و کمان، صید چه مطلب می‌توان کردن؟!

3 جوانی چشم نگشوده است، کآمد موسم پیری درین گلزار گل ناکرده می‌باید خزان کردن

4 بلندی دارد از بس رتبه افتادگی پیشم نشاید خاکساران را تلاش آستان کردن

5 اگر خواهی نبیند بد، تلاش بی‌وجودی کن که در بی‌مایگی، هرگز نمی‌باشد زیان کردن

6 جواب انتقامت باید آخر داد، ای ظالم وگرنه با ضعیفان هرچه خواهی، می‌توان کردن

7 ز احوال من زار حزین، یک شمه این باشد که: از احوال خود یک شمه نتوانم بیان کردن

8 ز کم گشتن فزون کن، در دو عالم قیمت خود را درین بازار نبود مایه‌ای غیر از زیان کردن

9 نباشد جای ما لب‌بستگان واعظ در آن محفل که باید عرض حال خویشتن را با زبان کردن

عکس نوشته
کامنت
comment