- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تو آفتابی و شوق تو ناتوانم کرد نمیرسد بتو دستم چه میتوانم کرد
2 چه همت است ز جانبخشی فلک بر من که چون تو آفت (جانرا) بلای جانم کرد
3 ز نرگس تو چگویم که تا سخن کردم بعشوه کرد نگاهی که از زبانم کرد
4 ز شوق کعبه مقصود اینقدر رفتم که خار باد بهاری در استخوانم کرد
5 اگرچه ریخت فلک خونم از سخن اهلی خوشم که بر در او خاک آستانم کرد