- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 در ازل مهر تو با جان رقم غم می زد دل آشفته ز سودای خطت دم می زد
2 وقت ما را که تمنّای رخت خوش می داشت باز سودای سر زلف تو برهم می زد
3 تا عَلَم برکشد از عالم جان فتنهٔ عشق سروِ قدّت علَم فتنه به عالم می زد
4 پیش از آن روز که جان دم زند از شهر وجود خویشتن را سپه عشق برآدم می زد
5 هندویِ زلف تو دیشب ز خیالی به ستم دل همی برد به صد شعبده و خم می زد