در حلقه عشاق از جلال الدین محمد مولوی غزل 641

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

در حلقه عشاق به ناگه خبر افتاد

1 در حلقه عشاق به ناگه خبر افتاد کز بخت یکی ماه رخی خوب درافتاد

2 چشم و دل عشاق چنان پر شد از آن حسن تا قصه خوبان که بنامند برافتاد

3 بس چشمه حیوان که از آن حسن بجوشید بس باده کز آن نادره در چشم و سر افتاد

4 مه با سپر و تیغ شبی حمله او دید بفکند سپر را سبک و بر سپر افتاد

5 ما بنده آن شب که به لشکرگه وصلش در غارت شکر همه ما را حشر افتاد

6 خونی بک هجران به هزیمت علم انداخت بر لشکر هجران دل ما را ظفر افتاد

7 گفتند ز شمس الحق تبریز چه دیدیت گفتیم کز آن نور به ما این نظر افتاد

عکس نوشته
کامنت
comment