1 به نام خسروی این داستان کنم آغاز که نام فرخش آغاز هر سخن باشد
2 خدایگان جهان شه مظفر آنکه سپهر پی نمازش چون پیش بت شمن باشد
3 زمین ایران سر سبز و دلگشا چمنی است که شهریار جهان سرو این چمن باشد
1 گفتم تو کیستی کاین احسان به من نمودی گفتا به ذات پاکم حق باصر است و اعرف
2 گفتم تو پیر عشقی ای شیخ پاکدامن گفتا تو طفل راهی ای کودک مزلف
1 ای شده در ره پی پذیره دارا چند کند دل بدوری تو مدارا
2 این منم از نار فرقت تو سراپای سوخته همچون وکیل صدر بخارا
1 ز آمدن فرودین و رفتن اسفند دلها خرم شد و روانها خرسند
2 گلها افروختند آتش زردشت مرغان آموختند ترجمه زند