1 به نام خسروی این داستان کنم آغاز که نام فرخش آغاز هر سخن باشد
2 خدایگان جهان شه مظفر آنکه سپهر پی نمازش چون پیش بت شمن باشد
3 زمین ایران سر سبز و دلگشا چمنی است که شهریار جهان سرو این چمن باشد
1 تا به دارالملک عزلت گشته ام فرمانروا تاج فقرم ساخت بر تخت قناعت پادشا
2 آستین افشاندم از گرد علایق آشکار تا زدم مردانه بر ملک دو عالم پشت پا
1 چو در خواب شد دیده پاسبانها نوای درای آمد از کاروانها
2 به محمل گزیدند جا خوبرویان به تنها دمیدند گفتی روانها