-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 صبح دولت می دمد از روی آن خورشیدوش در چنین فرخ صبوحی، ساقیا، یک جام کش
2 آتش ما کی فرو میرد بدین گونه که می تا خط بغداد دارد ساقی و ما دجله کش
3 چون من از بازوی همت روز را بر شب زنم در نیارم سر به تاج روم و اکلیل حبش
4 چون مه نخشب بتان خالی نباشند از دروغ تا نداری استوار از خود درون آری مکش
5 می که بر ما زهر شد هم تو کنی آب حیات تا نگیری عیب ما اول بگو یا خود بچش
6 بر لبت گازی زدم، بر دل و دین و خرد مهره بر چین، چون که نقش کعبتین آمد دوشش
7 بهترین روز مرا روز بدی آمد، از آنک هست خسرو شیشه و آن سنگدل دیوانه وش