صبحست ساقیا می چون آفتاب از خواجوی کرمانی غزل 786

خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

صبحست ساقیا می چون آفتاب کو

1 صبحست ساقیا می چون آفتاب کو خاتون آب جامهٔ آتش نقاب کو

2 چون لعل آبدار ز چشمم نمی‌رود از جام لعل فام عقیق مذاب کو

3 در مانده‌ایم با دل غمخواره می کجاست در آتشیم با جگر تشنه آب کو

4 اکنون که مرغ پردهٔ نوروز می‌زند ای ماه پرده ساز خروش رباب کو

5 دردیکشان کوی خرابات عشق را بیرون ز گوشهٔ جگر آخر کباب کو

6 گفتم چو بخت خویش مگر بینمت بخواب لیکن ز چشم مست تو پروای خواب کو

7 خواجوکه یک نفس نشدی خالی از قدح مخمور تا بچند نشیند شراب کو

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر