- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 صبح میسازد شب من چشم گوهرپاش را بار خاطر نیست هرگز روز من خفاش را
2 ناقبولی آن قدر دارم که بر تصویر من خط بطلان نیست هر موی قلم نقاش را
3 چشم دشمن، روشن از روز سیاه من شود ظلمت شب سرمه باشد دیده خفاش را
4 گر بخشم آن تندخو دامن ز ما افشاند و رفت مدعا دامن زدن بود آتش سوداش را
5 واعظ ما چشم تا وا کرد از غیر تو بست این چنین باید بنازم دیده بیناش را