-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بوقت صبح ندانم چه شد که مرغ چمن هزار نالهٔ شبگیر بر کشید چو من
2 مگر چو باد صبا مژدهٔ بهار آورد بباد داد دل خسته در هوای سمن
3 در آن نفس که برآید نسیم گلشن شوق رسد ببلبل یثرب دم اویس قرن
4 میان یوسف و یعقوب گر حجاب بود معینست که نبود برون ز پیراهن
5 ز روی خوب تو دوری نمیتوانم جست اگر چنانکه شوم فتنه هم بوجه حسن
6 ز خوابگاه عدم چون بحشر برخیزم روایح غم عشق تو آیدم ز کفن
7 کند بگرد درت مرغ جان من پرواز چنانکه بلبل سرمست در هوای چمن
8 ز سوز سینه چو یک نکته بر زبان آرم زند زبانه چو شمع آتش دلم ز دهن
9 چو نور روی تو پرتو برآسمان فکند چراغ خلوت روحانیان شود روشن
10 میان جان من و چین جعد مشکینت تعلقیست حقیقی بحکم حب وطن
11 حدیث زلف تو میگفت تیره شب خواجو برآمد از نفس او نسیم مشک ختن