-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ز صبحگاه فتادم به دست سرمستی نهاده جام چو خورشید بر کف دستی
2 ز نوبهار رخش این جهان گلستانی به پیش قامت زیباش آسمان پستی
3 فروگرفت مرا مست وار و میگفتم بجستمی من از او گر بهانهای هستی
4 بگفت حیله مکن هین گمان مبر که اگر تن تو حیله شدی سر به سر ز ما رستی
5 بریخت بر من از آن می که چرخ پست شدی اگر ز جرعه آن می دمی بخوردستی
6 بتاب مفخر ایام شمس تبریزی ایا فکنده در این بحر نور شستستی