خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی
خواجوی کرمانی

بوقت صبح چو آن سرو سیمتن از خواجوی کرمانی غزل 145

غزل 145 ام از 1143 غزلیات

بوقت صبح چو آن سرو سیمتن بنشست

1 بوقت صبح چو آن سرو سیمتن بنشست ز رشک طلعت او شمع انجمن بنشست

2 فشاند سنبل و چون گل زغنچه رخ بنمود کشید قامت و چون سرو در چمن بنشست

3 ز برگ لالهٔ سیراب و شاخ شمشادش بریخت آب گل و باد نارون بنشست

4 نشست و مشعله از جان بیدلان برخاست برفت و مشعلهٔ عمر مرد و زن بنشست

5 بگوی کان مگس عنبرین ببوی نبات چرا برآن لب لعل شکرشکن بنشست

6 چه خیزدار بنشینی که تا تو خاسته‌ئی کسی ندید که یکدم خروش من بنشست

7 مگر بروی تو بینم جهان کنون که مرا چراغ این دل تاریک ممتحن بنشست

8 خبر برید بخسرو که در ره شیرین غبار هستی فرهاد کوهکن بنشست

9 ز خانه هیچ نخیزد سفر گزین خواجو که شمع دل بنشاند آنکه در وطن بنشست

عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر بوقت صبح چو آن سرو سیمتن بنشست

شاعر شعر بوقت صبح چو آن سرو سیمتن بنشست چه کسی است ؟

شاعر شعر بوقت صبح چو آن سرو سیمتن بنشست خواجوی کرمانی می باشد.

شعر بوقت صبح چو آن سرو سیمتن بنشست در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 8 سروده شده است.

قالب شعر بوقت صبح چو آن سرو سیمتن بنشست چیست ؟

قالب شعر بوقت صبح چو آن سرو سیمتن بنشست غزل است

مضمون اصلی شعر بوقت صبح چو آن سرو سیمتن بنشست چیست؟

این شعر در دسته‌بندی شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عاشقانه, مرگ قرار دارد و مضمون اصلی آن شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عاشقانه, مرگ است.
بنر