صبح چون گلشن جمال تو از خواجوی کرمانی غزل 467

خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

صبح چون گلشن جمال تو دید

1 صبح چون گلشن جمال تو دید برعروسان بوستان خندید

2 نام لعلت چو بر زبان راندم از لبم آب زندگانی بچکید

3 صبحدم حرز هفت هیکل چرخ از سر مهر بر رخ تو دمید

4 مرغ جان در هوات پر می‌زد بال زد وز پیت روان بپرید

5 هر که شد مشتری مهر رخت خرمن مه به نیم جو نخرید

6 وانکه چون دیده دید روی ترا خویشتن را بهیچ روی ندید

7 سر مکش زانکه از چمن بیرون سرو تا سرکشید سرنکشید

8 در رهت خاک راه شد خواجو لیک بر گرد مرکبت نرسید

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر